این دفتر به این قصد نوشته شده است که مقدمه ای برای طرح شرایط امکان آینده نگری به طور کلی باشد. آینده نگری مبادی و اصولی دارد و این اصول در پاسخ به بعضی پرسشهای فلسفی بیان می شود چنانکه فی المثل باید بدانیم که زمان و تاریخ چیست و چگونه است که آدمی می تواند آینده را ببیند و علمی دارد که با آن آینده را می سازد و نیز وقتی افق تاریک می شود شاید به مدد تفکر باز هم بتواند با درک شرایط امکان گشایش افق، از تاریکی بیرون آید.
آینده در هیچ جا امر معین و متعین نیست و هر کشوری باید خود راه آینده اش را بشناسد و موانع راه را از میان بردارد. شناختن موانع و امکانها هم مسبوق و موقوف به درک زمان است. زمان به معنایی که در اینجا آمده است زمان محاسبه پذیر نیست. این زمان، زمان اندیشه و عمل و نحوه تحقق وجود ماست. به عبارت دیگر آینده نگری چیزی جز یافت زمان آینده نیست. زمان وحدت بخش کارها و چیزهاست و نه مجموعه چیزهایی که محقّق شده است و می شود. پس به فکر نظم وحدت کارها باشیم. آینده نگری در هر کشوری درک امکانها و توانایی مردم آن کشور است و نه حکایت آرزوهای آنان».
در بخشی از مقدمه این اثر آمده است: آینده نگری مسبوق به قصد تغییر و اصلاح و تعین بخشیدن به آینده است و عجیب نیست که در این اواخر آنرا با استراتژی خلط کرده اند. شاید آینده نگری در هیچ جا و هیچ وقت به کلی فارغ و آزاد از استراتژی نبوده است، اما وقتی به صورت طرحهای استراتژیستهایی مثل برنارد لویس و هانتینگتون و فریدمن در می آید به جای اینکه صرفاً پیشبینی مبتنی بر فهم تاریخ و درک نشانه ها باشد بیشتر تعیین کننده سیاستهاست. سیاستها و به خصوص سیاستهایی که از سوی قدرتهای بزرگ اجرا می شود، در تاریخ بی اثر نیست؛ اما راهبردهای شبیه به آینده نگری همواره به همان نتایجی که سیاستگذاران در نظر داشتند، نمی رسد. گذشتگان اگر از آینده چیزی می گفتند برنامه ای برای تحقق آینده نداشتند. شاید سابقه آینده نگری به طور کلی به زمانی برسد که یونانیان طرح تربیت را در نسبت با سیاست و پرورش سیاسی درانداختند