هدف از پژوهش حاضر، بررسی پژوهشهای کیفی مرتبط با سند تحول بنیادین آموزشوپرورش است که طی سالهای 1389 تا 1399 انجام شدهاند تا از این رهگذر، علاوهبر توصیف وضعیت پراکندگی موضوعی این تحقیقها، دربارۀ امکانات سیاستی و اجرایی حاصل از یافتههای پژوهشها کسب اطلاع شود. بدین منظور، از روش فراترکیب هفتمرحلهای سندلوسکی و باروسو (2007) استفاده کردهایم که در آن، ازمیان جامعهای با 2283 منبع، پساز طیکردن مراحل غربالگری، 35 پژوهش را انتخاب و طی فرایند تحلیل مضمون، نقدهای وارد بر فرایند اجرا و نیز محتوای سند درکنار پیشنهادها و راهکارهای اصلاح آنها را درقالب دوازده مضمون فراگیر شناسایی کردهایم. یافتههای حاصل از این فراترکیب نشان میدهد ازجمله مهمترین نقدهای وارد بر فرایند اجرای سند، موارد ذیل را میتوان برشمرد: وجودنداشتن اجماع نظری و صراحت عملی میان نهادها و بازیگران، شتابزدگی و بیبرنامگی، صورتنگرفتن تفهیم و مشارکت درمیان ذینفعان، و ضعف در فرایند ارزیابی. شاخصترین نقدهای وارد بر محتوای سند نیز عبارتاند از: ابهامداشتن و شفافنبودن مفاهیم، التقاط روششناختی، ضعف و تعارضات نظری در مفاهیم و مبانی، و کمتوجهی به تنوع فردی و فرهنگی. براساس یافتههای پژوهش، پیشنهادهایی را برای اصلاح وضع موجود در دو بخش اجرایی و محتوایی میتوان مطرح کرد که مهمترین آنها عبارتاند از: تنظیم نقشۀ راه؛ جلب مشارکت همگانی و فراقُوهای با زمینهسازی قانونی، علمی، نهادی و نگرشی درراستای حکمرانی اجتماعی؛ اصلاح فرایندهای نظام مدیریت منابع انسانی در آموزشوپرورش؛ اصلاح کلیت متن سند؛ روششناسی تدوین و مفاهیم و مبانی نظری آن. در بررسی توصیفی وضعیت پراکندگی موضوعی پژوهشها، یافتههای پژوهش نشان میدهد بیشاز نیمی از مطالعات صورتگرفته بهنوعی با زیرنظامهای مطرح در سند تحول، مرتبط بودهاند و در نیم دیگر، با رویکردهای درونمتنی یا برونمتنی، مفاهیم متعددی در سند مطالعه شده و تنها در تعدادی محدود از تحقیقات، بررسی و نقد اجرای سند صورت گرفته است.
فصلنامه علوم تربیتی از دیدگاه اسلام، دوره 10، پیاپی19، مهر1401، ص.: 47-5